دفتر مشق سجاد داوری

کم کم می نویسم

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

در انتظار جواب شما !

یادمه چند ماه قبل که ما مردم عوام و مذهبی دوست داشتیم به بهترین و بالاترین عشقمون یه هدیه بدیم اونم بعد سیصد تا چهارصد سال بعضیا اومدن و روشنفکر شدن و گفتن بابا چیه اینهمه پول میدین برای یه کی که مرده اونم هزارو اندی سال پیش بابا مردم الان به کمک های شما نیاز دارن تو فلان جا و بیسار جا خلاصه گذشت و گذشت تا الان رسیدیم به ولنتاین 
حالا ما به شما میگیم نه همه اون پولی که میخواین بدین برای کادو بیاین و نصف اون پول را کمک کنین برای فقرا ، ببینین فقط نصف اون پول را نه بیشتر ، ببینیم نصف اون پول بیشتر میشه مجموعش یا این پولی که ما برای عشقمون دادیم ؟ 
از ما که مشخصه چقدر بوده و اونم فقط یک بار بوده بعد سالهای دراز اما شما هر سال دارین این مقدار پول و هرسال بیشتر از سال قبل را پرداخت میکنید . 

من منتظر جواب شما به خودم نیستم بلکه منتظر جواب شما به وجدانتون هستم !


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

انتظار فرج !


امشب بهترین شبی هست که میتونم فکرش را بکنم یکی میلاد میلاد حضرت رسول صلوات الله علیه  و دوم این که شب میلاد رئیس مذهب شیعه امام صادق علیه السلام  

من امشب از ایشان چند انتظار دارم 

1 . دعا برای فرج 

2 . دعا برای بهتر شدن وضعیت فرهنگی و با ایمان شدن همه مردم جهان من جمله ایرانیان عزیز 

3 . خوشبختی همه جوان های عزیز از جمله خودم من و دوستای عزیزم 

4 . این یکی بمونه بین خودم و خودشون :) 

از شما هایی هم اکه این پست را میبینید چنتا درخواست دارم :

1. فرستادن صلوات بر محمد صل الله و اله و خاندان پاکش 

2. خوندن دعای فرج 

3 دعا برای من و ... 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

پرواز دل !

امروز یه دفه دم غروب هوس کردم برم زیارت شاه عبد العظیم و رفتم

تا رسیدم اذان تموم شد و نماز مغرب شروع شد 

الله اکبر 

بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد الله رب العالمین .......

تا سلام چه گذشت بر من نمیدونم 

نماز تموم شد 

اما دلم جای دیگه بود 

یه سر رفتم درد دل با حاج آقا مجتبی اروم شدم رفتم به زیارت برسم دلم دوباره رفت ... 

هر چه کردم نیومد نشستم اما باز هم نیومد 

تا این که اومدم خونه 

نشستم قیدار رو خوندم 

داستان اول که تموم شد دلم گرفت 

فهمیدم برگشته اما من نفهمیده بودم 

یهو دلم اشکش راه افتاد گفتم بیا با هم حرف بزنیم اومد نشست گفت بین الحرمین و رفت حالا هم دلم  اون جاست ولی بارونش اینجا توی چشمای منه :'(

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

معرفی سایت

دوستان
این سایتی که معرفی میکنم برای دیدن لینکهای دبنی هست و شما را به جاهای خوبی لینک میکنه اگه دیدین و دوست داشتین خبرم کنید و اگر نظر یا پیشنهادی هم در این مورد دارید بهم بگید :)
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

سکوت و شکستن سکوت !

من سکوت را دوست دارم و حتی در مواقع ضرور هم سعی میکنم سکوت کنم !

اون موقعی که حرف میزدم و میگفتl بابا چشمتون را باز کنید با چشم بسته  و ناشناخته کسی را بزرگ نکنید میگفتن " بچه تو چند سالته که اومدی به ما میگی چیکار کنیم چیکار نکنیم " من از اون موقع سعی کردم دهنم را بسته نگه دارم و در مسائل این چنینی نظر ندهم چون بعضی اشخاص خاص خودشون را ضعیم این جور چیزا میدونن و خودشو ن را عقل کل میدونن 

بعض هم که خودشون را پدر و مادرش اون میدونن اما قافلن از این که اون پدر مادر نمیشناسه و همشون را دور میزنه 

گفتیم و شنیدیم اما بعد ها فهمیدم بهتره با *سیاست* کاری نداشته باشم تا این که امروز یه نفر گیر داده میگه آزادی چیه آلان آزادی داریم و سوال هایی از این قبیل 

اما باز هم میگویم با سیاست من را حرفی نیست اصلا من سایست را نمیشناسم  

( دوستان من معذرت میخوام که هنوز بلد نیستم ادبی و همه فهم حرف بزنم و شاید اشتباه نگارشی و کلا معذرت میخوام )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد