دفتر مشق سجاد داوری

کم کم می نویسم

۹ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

ترس از خاطرات

همیشه از بازگویی بعضی خاطراتم می‌ترسیدم

حتی به اونا فکر هم نمی‌کنم که ناگهان دوباره ریشه های خودشون توی وجودم بدوونن.

اما به هر جهت بخشی از عمر رفته منن و من روز هایی رو با اون خاطرات زندگی کردم.

روز های سختی بود روز های یک طرفه عاشق بودن و یک طرفه مجنون بودن

روزهای زجر آور بیقراری و دوری از دلبر

تمام تلاشم را کردم که از این خاطرات فرار کنم اما ... چقدر سخت که ناگهان یک آشنای غریبه از اون زمان سر از خاکستر خاطرات بیرون بیاره و فقط احوالت بپرسه 

اخه چرا با من این جوری میکنی زمونه من چه هیزم تری بهت فروختم 

زیبا ترین روز هام رو که در جنون سوزودنم بذار حداقل امروز فراموش کنم 

خاطرات زنده نکن بذار فکر کنم اصلا نبوده و نبوده و نبوده اون روز ها 

روز های شیرین زهر آلود آشنایی اون روز اول توی باشگاه روز بعد توی نمایشگاه و روز ها و روز ها و روز ها 

لامصب بذار فراموش کنم اینکه پدرش که هنوز با لهجه شیرین آذری تهران نشین بودنش توی سرم میزد و گفت شما شهرستانی ... 

ای روزگار لعنتی بذار فراموش کنم اون روزی رو که گفت نوه فلانی هم میخواستش تو چی داری ؟!!

بذار فراموش کنم اونروزی رو که از سر جنون تبریک گفتم برای اینکه یا اینطرف یا اونطرف 

و همون روز بود که مجنون مرد ...


خاطره! ؛ امروز چرا از استخونای پوسیده من عبور کردی و لگد کردی 


برو دور شو


جایی برو که من نباشم 

نمیخوام یاد اون یک هفته تنهاییم توی خونه بیوفتم که گریه می‌کردم تا فراموشت کنم 

اره خواجه امیری میگه مرد گریه نمی‌کنه قدم میزنه ولی من گریه کردم تا فراموش کنم تا تویی که تمام وجودم رو گرفته بودی ذره ذره همراه اشک از وجودم خارج بشی

با خودم عهد کردم که دیگه برنگردی 

ولی اشتباه عزیزترین شخص زندگیم خاطرات شیرین ِ زهرآلود اون روز ها رو ...


و باز هم آخر قصه یادم تو را فراموش 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

مجنون و خدا

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست

ساقیا-در-ساغر-هستی-شراب-ناب-نیست


ساقیا در ساغر هستی شراب ناب نیست
و آنچه در جام شفق بینی به جز خوناب نیست

زندگی خوشتر بود در پرده‎ی وهم خیال
صبح روشن را صفای سایه‎ی مهتاب نیست

شب ز آه آتشین یک دم نیاسایم چو شمع
در میان آتش سوزنده جای خواب نیست

مردم چشمم فرو مانده است در دریای اشک
مور را پای رهایی از دل گرداب نیست

خاطر دانا ز توفان حوادث فارغ است
کوه گردون‌سای را اندیشه از سیلاب نیست

ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته‎ایم
ورنه این صحرا تهی از لاله‎ی سیراب نیست

آن چه نایاب است در عالم وفا و مهر ماست
ورنه در گلزار هستی سرو و گل نایاب نیست

گر تو را با ما تعلق نیست ما را شوق هست
ور تو را بی ما صبوری هست ما را تاب نیست

گفتی اندر خواب بینی بعد از این روی مرا
ماه من در چشم عاشق آب هست و خواب نیست

جلوه‎ی صبح و شکرخند گل و آوای چنگ
دلگشا باشد ولی چون صحبت احباب نیست

جای آسایش چه می‎جویی «رهی» در ملک عشق
موج را آسودگی در بحر بی‎پایاب نیست

رهی معیری ... rahi moayeri 

برای دانلود تصنیف زیبا روی مصرع اول کلیک کنید و دانلود کنید 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

فراموش نشدنی

هیچی دیگه فراموش نمیشه دنبال چی میگردی . 
 جریان سیمان خیس رو شنیدی وقتی دستت رو مزنی توش اگه همون موقه که خیسه صاف نکنی جاش تا ابد میمونه ؟
 الان جریان همینه بعد اوووه مدت میخوای پاکش کنی نمیشه همچین با تار و پودم تنیده که نمیشه .
 ولی چیکار کنم که تو ...
 هیچی جریان این ... جریان همون ... هست که خیلی حرفا توش گمه و فقط رازش رو خودت میدونی و کلیدش دست خودته " ... "
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

لحظه ی اول

اولین دیدار من با تو خاطره انگیز ترین لحظه زندگی من بود اگر تو هم چون من عاشق بودی 
و ادامه را نمیدانم چطور بنویسم ... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

شب آرزو ها

سلام ای خدای مهربانم

شب یکی بود و آرزو ها یکی یکی

اولی اش ظهور بود

دومی اش و سومی اش وچهارمی اش همه و همه یکی  بود از پس آن یکی

سلامتی اش

آرامشَش

دوست داشتنَش

دوست داشتمَش

آه ه ه ه

دوری اش ؛ ناکارم کرده

سکوتم ؛ مجنونم کرده

سکوتش ؛ بیمارم کرده

حیایش ؛ مدهوشم کرده

ای خدا آرزو هایم برایم سختی آفریده ...

اما وجودت برای آرامشیست همراه ...

تو خود میدانی و دیگر هیچ ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

من و او

 من هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم اما خوب سخته یکم بعضی چیز ها راه ها خاص خودش رو داره از دست من خارجه صبر تموم شده اما باید هنوز صبر کنم.  او که از من به قائده ی یک نگاه دوره اما خوب من رو میفهمه .

هر روز دلم بیشتر از دیروز برات تنگ میشه هر روز نبودنت رو بیشتر حس میکنم اما خوب چیکار کنم باید صبر کنم و توکل . 

امروز یکروز قبل از فرداس و من نمیدونم چطور قراره فردا بشه اما نبودنم توی فردا عذابم میده خوب چیکار کنم خودت گفتی نگم منم نباید بگم دیگه پس توکل میکنم و باز هم صبری که دیگه ندارم رو پیش میگیرم .

التماس دعا فرج 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

شاید دور تر!

غرق در خاطرات دور و نزدیکم

محو در چرا های زندگی

شادی کجاست ؟ دوکوچه بالا تر شاید غرب

شاید! اوه هم غمی دارد

شاید! سرا سر شادست

کس چه میدانست دردم چیست ؟

و سکوت جام زهر این درد بود

شاید هم! درمانی ابدی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد

پرواز دل !

امروز یه دفه دم غروب هوس کردم برم زیارت شاه عبد العظیم و رفتم

تا رسیدم اذان تموم شد و نماز مغرب شروع شد 

الله اکبر 

بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد الله رب العالمین .......

تا سلام چه گذشت بر من نمیدونم 

نماز تموم شد 

اما دلم جای دیگه بود 

یه سر رفتم درد دل با حاج آقا مجتبی اروم شدم رفتم به زیارت برسم دلم دوباره رفت ... 

هر چه کردم نیومد نشستم اما باز هم نیومد 

تا این که اومدم خونه 

نشستم قیدار رو خوندم 

داستان اول که تموم شد دلم گرفت 

فهمیدم برگشته اما من نفهمیده بودم 

یهو دلم اشکش راه افتاد گفتم بیا با هم حرف بزنیم اومد نشست گفت بین الحرمین و رفت حالا هم دلم  اون جاست ولی بارونش اینجا توی چشمای منه :'(

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ســـــ جّ ــــــاد